🏥 مقدمه
وقتی صدای آژیر اورژانس در خیابانهای تهران میپیچد، شاید فقط یک صدا باشد… اما برای کسی، همان لحظه میتواند مرز مرگ و زندگی باشد. این مقاله روایتهایی واقعی و تلخ از کارکنان اورژانس تهران را در بر میگیرد؛ کسانی که هر روز در میدانهای نفسگیر امدادرسانی، جان میسپارند و جان میگیرند.
🩺 روایت ۱: «در کمتر از ۴ دقیقه رسیدم، اما کودک دیگر نفس نمیکشید…»
یکی از تکنسینها میگوید:
«فاصله فقط ۱.۵ کیلومتر بود… اما ترافیک سنگین، نبود مسیر اضطراری، و ازدحام جمعیت کاری کرد که وقتی رسیدم، دیگه دیر شده بود.»
🧯 روایت ۲: «زیر مشت و لگد پدر، سیپیآر میکردم»
در صحنهای عجیب، تکنسین اورژانس مورد حمله خانواده بیمار قرار گرفت.
«میگفتن چرا زودتر نیومدی، چرا معجزه نکردی؟ نمیفهمیدن که همهمون آدمیم، نه فرشته.»
💔 روایت ۳: «مادری در خیابان زایمان کرد، بدون حتی یک دستکش!»
یک تکنسین زن اورژانس توضیح داد:
«در منطقهای با کوچه باریک، اصلاً نمیتونستیم نزدیک شیم. مادر در خودروی شخصی زایمان کرد. ما فقط تلفنی راهنمایی میکردیم…»
🔍 چالشهای اورژانس تهران
چالش | تأثیر |
---|---|
ترافیک شدید | تأخیر در رسیدن به محل حادثه |
کمبود نیروی انسانی | فرسایش جسمی و روانی تکنسینها |
نبود تجهیزات کامل در همه خودروها | کاهش کیفیت امدادرسانی |
رفتارهای خشونتآمیز از طرف همراهان | تهدید سلامت امدادگران |
🧠 چرا باید این روایتها شنیده شوند؟
-
آگاهی مردم از سختیهای اورژانس
-
جلب حمایت برای بهبود ساختار امدادی
-
آموزش عمومی برای کمک به نیروهای امداد (نه مقابله با آنها)
🎯 جمعبندی:
اورژانسهای تهران هر روز در مرز بین فاجعه و امید کار میکنند. این صداها، روایتها و اشکها فقط قصه نیستند، بلکه فریادی از دل آدمهایی هستند که وظیفهشان «نجات» است، حتی اگر خودشان نادیده گرفته شوند.
📺 برای دیدن ویدیوها و مستندهای واقعی از عملیات اورژانس در تهران، میتونید به «شهر ویدیو» مراجعه کنید.
جایی که ثانیهها ارزش زندگی دارند…
اولین نفری باشید که نظر می دهید